تقدیم به آستان موعود مهربان جمعه
صبحم دوباره با "تو کجایی"شروع شد
مثل همیشه با چه نوایی شروع شد
زان روز که صدای قدمهات محو شد
این انتظار سخت کذایی شروع شد
یک شهر بوی نرگس و یک کوچه عطر ناب
این جمعه با چه حال و هوایی شروع شد
از پشت قاب پنجره ها چشم صف کشید
بی تابی "اگر تو بیایی...."شروع شد
فنجان چای،شمع لب طاق .. وای باز یخ کرد و سوخت ، حادثه هایی شروع شد
احساس رازقی که برای تو اشک ریخت
گنجشک داد زد ،چه صدایی شروع شد
نزدیک عصر شد که خیابان سکوت کرد
دلشوره های تلخ جدایی شروع شد
"وحیده نعیم آبادی"
دانشجوی دکترای علوم سیاسی
جامعه اللبنانیه
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.